بزرگداشت نام و یاد شهیدان جهاد است/ منفعت قدرتهای استکباری در طول تاریخ باقی نماندن یاد و نام مجاهدتها و رشادتهای شهدا بوده است
تاریخ انتشار: ۱۱ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۸۸۱۳۰۴
رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند: بزرگداشت نام و یاد شهیدان جهاد است، همان جهادی است که نگذاشت خونهای مقدّسِ ریختهشدهی در کربلا پایمال بشود.
به گزارش مشرق، رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنهای در دیدار با اعضای ستاد کنگره ملی شهدای سبزوار و نیشابور فرمودند: حفظ یاد شهید و شهیدپرور جهاد است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
متن کامل بیانات امام خامنهای بهشرح زیر است:
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم(۱)
و الحمد للّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین.
اوّلاً خوشامد عرض میکنم به برادران و خواهران عزیزی که این راه طولانی را طی کردند از نیشابور و سبزوار تشریف آوردند اینجا و این حسینیّهی ما را با نفَس گرم خودشان و دل پُرمهرومحبّت خودشان منوّر و نورانی کردند. از بیانات این دو برادر عزیز، فرماندهان سپاههای دو شهر سبزوار و نیشابور، صمیمانه تشکّر میکنم، هر دو آقایان خیلی خوب صحبت کردند و آنچه لازم است در یک چنین همایشهایی مورد توجّه باشد، در بیانات خودشان گنجاندند و [این] انسان را خوشحال میکند که بحمدالله این احاطهی فکری و ذهنی در این برادران وجود دارد.
بنده دو سه مطلب یادداشت کردهام که به شما عرض بکنم؛
مطلب اوّل، تشکّر از دستاندرکاران این همایشهای باارزش است؛ این خیلی مطلب مهمّی است. عقیدهی من این است که این کاری که شما میکنید، یعنی همین تشکیل این همایشها، خودش یک جهاد بزرگ است. این کاری که شما دارید میکنید جهاد است؛ قدر این کار را بدانید، این همان جهادی است که نگذاشت خونهای مقدّسِ ریختهشدهی در کربلا پایمال بشود؛ این همان جهاد است، این همان جهادی است که خدمات هزارسالهی بزرگان اسلام را، بزرگان دین را، بزرگان تشیّع را، تا امروز زنده نگه داشته. اگر افرادی امثال شما همّت نمیکردند، تلاش نمیکردند، بودند کسانی که انگیزه داشتند اینها را محو کنند از تاریخ، در همهی دورانها؛ هم در گذشته بودند، هم امروز هستند کسانی که انگیزه دارند برای اینکه نگذارند این نشانههای عظمت معنوی در ملّتها زنده بماند، [انگیزه دارند] آنها را کمرنگ کنند و از بین ببرند. بارها شنیدهاید که سعی کردند کربلا را نابود کنند، کربلایی نمانَد، زمینی نمانَد، قتلگاهی نمانَد، یاد شهدایی باقی نمانَد، این افراد امروز هم هستند؛ امروز هم کسانی منفعتشان و مصلحتشان این است که یادی از مجاهدتها باقی نمانَد، یادی از این همه تلاشها باقی نمانَد، یادی از خونهای پاکِ ریختهشده باقی نمانَد. قدرتهای استکباری امروز موافق نیستند که نام شهیدان ما، یاد شهیدان ما، بر فرازِ پرچمهای بلندِ افتخارِ این کشور دیده بشود.
شما دارید ضدّ این حرکت شیطنتآمیزِ خباثتآلود تلاش میکنید؛ این شد جهاد. کسانی که در راه حق تلاش میکنند، اوّلین دشمنشان کسانی هستند که در رأس باطل قرار گرفتهاند؛ نمیخواهند بگذارند اینها موفّق بشوند، نمیخواهند بگذارند از اینها یادی و نامی بماند. خاصیّت شهادت، جذب دلهاست. جوان خارج از مذهب را شهادتِ رفیقش در سبزوار وادار میکند برود خدمت مرحوم آقای علوی(۲) و مسلمان بشود، شیعه بشود، بعد برود در جبهه به شهادت برسد؛ این هنر شهادت است. شهادت یک جوان، شهادت یک رفیق، شهادت یک همراه، فضا را با نور شهادت منوّر میکند، دلها را جذب میکند؛ خب، این برخلاف مصلحت مستکبرین است، برخلاف مصلحت اهل باطل است؛ لذا با آن مبارزه میکنند. یک عدّه هم در داخل از این کارها میکنند، شما دارید جهاد میکنید، [لذا] در مقابل آنها ایستادهاید.
حفظ یاد شهید جهاد است؛ حفظ یاد شهیدپرور جهاد است. شهیدپرور کیست؟ پدر، مادر، معلّم، همسر، رفیق خوب؛ اینها شهیدپرورند و یاد اینها را گرامی داشتن، جهاد است. یاد آن کسانی که از این جهاد در طول دفاع مقدّس یا بعد از آن تا امروز پشتیبانی کردند، جهاد است؛ یاد آن بانویی که در دِه «صدخَرْو» یا هر جای دیگر در خانهاش ده تا تنور میزند که برای رزمندگان نان بپزد، جهاد است؛ یاد او را زنده نگه داشتن خودش یک جهاد است، اینها را بایستی نگه داشت.
این یادها را باید حفظ کرد؛ بهچهوسیله باید حفظ کرد؟ خب، دوستان گفتند کتاب، نوشته، دیوارنویسی، و مانند اینها؛ همهی اینها خوب است منتها سعی کنید تحقّق پیدا کند، سعی کنید هنر را در خدمت این کار قرار بدهید. این حوادث میتواند موضوعاتی باشد برای نقّاشی، برای رماننویسی، برای شعر، برای ایجاد فیلمهای جذّاب که در سینما از این استفاده بشود، در نمایشهای مردمی استفاده بشود، در هنرهای گوناگون استفاده بشود؛ اینها چیزهایی است که باید انجام بگیرد؛ اینها کارهای مهمّی است. شما حالا این همایش را در این دو شهر بزرگ و مهم تشکیل دادید؛ دنبالههایش را هم ادامه بدهید؛ یعنی نگذارید این جهاد، نیمهکاره بماند؛ کار بزرگی است. خب این مطلب اوّل ما که خود شما باید قدر این کارتان را درست بشناسید و هر چه ممکن است با قوّت، با سلیقه، با همّت، با پشتکار، با وحدت کلمه اینها را انشاءالله انجام بدهید.
مطلب دومی که من یادداشت کردهام تا عرض بکنم، منقبت نیشابور و سبزوار است؛ یکی از وظایف بزرگ ما این است که شناسنامههای شهر خودمان را به جوانهایمان بشناسانیم؛ این کار آنچنان که باید انجام نمیگیرد؛ قبل از انقلاب که این کارها تقریباً صفر و نزدیک به صفر بود. بنده مکرّر به سبزوار و نشابور آمدهام، ماندهام، سخنرانیها کردهام، با مردم مأنوس بودهام؛ آن وقتها این حرفها نبود و اهمّیّتی به گذشتهی باعظمت و پُرشکوه این شهرها داده نمیشد. نشابور و سبزوار دو گنجینهاند؛ گنجینهی تاریخ اسلام و تمدّن اسلامی ما و تمدّن ایرانیِّ ما. دو گنجینهاند که باید حفظ بشوند، بایستی معرّفی بشوند. حالا در گزارشهای آقایان بود که دانشنامهی این شهرها تهیّه بشود؛ بله، [باید] تهیه بشود، شناخته بشود. جوان نشابوری، جوان سبزواری [باید] بداند که وارث چه حقایقی، چه زیباییهایی، چه شکوه و عظمتی از لحاظ معنوی، از لحاظ علمی، از لحاظ تاریخی است؛ این را جوانهای ما باید بدانند تا احساس هویّت کنند، احساس شخصیّت کنند. اینجور نیست که ما به چشم دو آبادیِ قدیمی یا دو شهر قدیمی و تاریخی به اینها نگاه کنیم؛ نه، اینها ــ هم نشابور، هم سبزوار ــ دو راویِ صادق و عینیِ تمدّن اسلامی ما هستند؛ راویِ تمدّنند، راویِ فرهنگند. آن هم نه راوی زبانی؛ راویِ عینی، راویِ محسوس و مشهود. از فضلبنشاذان نیشابوری تا هزار سال بعد از آن، [یعنی زمان] حاج ملّاهادی سبزواری، ببینید این فاصلهی هزارساله پُر از ستارههای درخشان است. این فاصله را که نگاه میکنیم پُر از خاطره است؛ خاطرههای تمدّنی، خاطرههای عظمت. بین فضلبنشاذان و حاج ملّاهادی و بین عطّار نیشابوری و حمید سبزواری، ببینید این توازن و تعادل چقدر زیبا است. حدود هفتصد سال فاصله است بین این دو مرد؛ هر دو برای اسلام کار کردند، برای معرفت کار کردند، برای آیندهی ملّت کار کردند، برای رشد دادن به مفاهیم ذهنیِ ملّت ایران کار کردند، تلاش کردند.
حالا من دو نفر یا چهار نفر را اسم میآورم، [امّا] صدها، بلکه هزارها نفر از این قبیل در تاریخ این دو شهر وجود دارند؛ اینها [باید] شناخته بشوند، اینها [باید] معرّفی بشوند. دیگران تاریخ ندارند، برای خودشان تاریخ میسازند؛ تاریخهای خلاف واقع. شما ملاحظه کنید، حتّی در تلویزیون ما هم نشان میدهد که فلان کشوری که هیچ تاریخ باشکوه و باارزشی ندارد، داستانهای دنبالهدار، ۱۰۰ قسمت، ۱۵۰ قسمت درست میکنند؛ تاریخ میسازند برای خودشان، حکمت میسازند برای خودشان، حکومت میسازند برای خودشان؛ ما داریم، [ولی] یادمان نیست.
شرح کتاب لمعهی دمشقیّه، کتاب درسی امروز طلبههای ما است. اصلاً خود کتاب لمعه به درخواست سبزواریها نوشته شده. سبزواریها در زمان سربداران نامه نوشتند به شهید اوّل(۳) در شام، گفتند: آقا ما حکومت تشکیل دادهایم، شما بیایید اینجا بمانید. شهید گفت: من نمیتوانم بیایم امّا این کتاب را برایتان میفرستم. لمعه را در واقع خراسانیها به وجود آوردند. امروز شرح این کتاب بعد از پانصد ششصد سال جزو کتابهای درسی ما است؛ اینها چیزهای کمی است؟ اینها چیزهای کوچکی است؟ اینها شناسنامهی این شهرهای شما است. این شناسنامهها را جوانهای ما باید بدانند. این هم عرض ما در مورد شهرهای شما.
البتّه من در زمینهی این دو شهر [صحبت کردم ولی] بقیّهی شهرهای ایران، سرتاسر کشور، کم و بیش همینجورها است؛ البتّه اغلب شهرها، نه همه؛ همین سوابق، همین افتخارات، همین تاریخ باارزش را خیلی از شهرهای کشور ما دارند. حالا چون خود من خراسانی هستم، با این دو شهر هم آشنا هستم، روی اینها تکیه میکنم وَالّا همه جا همینجور است و این معنا وجود دارد. اینها را زنده کنید، این شناسنامهی شهر شما است.
مطلب بعدی راجع به منقبت شهیدان ما است، که اینجا دیگر زبان واقعاً قاصر است. حقیقتاً [اگر] انسان بخواهد دربارهی شهیدان حرف بزند، زبانش قاصر است از اینکه بخواهد دربارهی عظمت شهیدان و ارزش شهیدان چیزی بگوید؛ حرفشان، سلوکشان، رفتارشان، وصیّتنامههایشان درس است. وصیّتنامههایشان واقعاً درس است. امام توصیه کردند در سخنرانی عمومی که بروید وصیّتنامهی شهدا را بخوانید. (۴) واقعاً خواندن دارد. اینجا یک جوانِ پُرشورِ مؤمنِ ازجانگذشتهی سبزواری، شهید ناصر باغانی، (۵) وصیّتنامه دارد. او یک جوانِ در سنین حدود بیست سال است. جا دارد که انسان آن وصیّتنامهاش را ده بار بخواند، بیست بار بخواند! بنده مکرّر خواندهام؛ او یک جوان است. شهید نورعلی شوشتری، (۶) یک مرد جاافتادهی میانسن، که عمری را به جهاد و مجاهدت در راه خدا و فداکاری گذرانده، او هم وصیّتنامه دارد؛ پُر از حکمت. چند سطر از این وصیّتنامه را انسان نگاه کند، [میبیند] واقعاً حکمتِ کامل است. خب بنده شهید شوشتری را از نزدیک میشناختم؛ انسان در مراودات عادی حدس نمیزند که اینقدر عمق در شخصیّت این آدم وجود دارد، امّا وجود دارد.
این وصیّتنامهها درس است؛ اینها میشوند الگو. توصیف شهیدان برای امثال بنده واقعاً ممکن نیست، [یعنی] خیلی برتر و بالاتر و لطیفتر و نورانیتر از آن هستند که ما بتوانیم اینها را درست توصیف کنیم و بیان کنیم، امّا بایستی اینها را الگو قرار بدهیم. همهی اینها الگویند؛ شهیدان الگویند.
حالا شهید شوشتری یک جور، شهید برونسی(۷) یک جور، شهید باغانی یک جور، شهید حمیدرضا الداغی(۸) ــ که شهادتش افکار عمومی کشور را تکان داد ــ یک جور؛ اینها همه الگویند. هر کدام به یک نحوی، هر کدام از یک سویی، از یک جهتی میتوانند الگوی ما قرار بگیرند. حالا البتّه بنده اسم سه چهار شهید را آوردم؛ سبزوار و نشابور بر روی هم حدود ۴۵۰۰ شهید دارند که هر کدام از اینها میتوانند به عنوان یک برونسی، به عنوان یک باغانی محاسبه بشوند؛ هر کدام از اینها یک داستان جداگانهای، یک مسئلهی جداگانهای دارند؛ انسان شرمنده میشود از اینکه بخواهد نام اینها را بیاورد.
خب بحمدالله ماجرای خاطرهنویسی شهیدان، یک ماجرای راهافتادهای در کشور است که باید تقویت بشود؛ باید بیشتر و بهتر با هنرمندیِ کامل نوشته بشود، این کتابها را جوانها بخوانند، همه بخوانند انشاءالله و استفاده کنند.
امیدواریم انشاءالله خدای متعال ما را با اینها محشور کند؛ ما را دنبالهرو اینها قرار بدهد؛ ما را از شفاعت اینها محروم نکند؛ روح مطهّر این شهیدان را از ما راضی کند و روح مطهّر امام بزرگوار را که او این جریان را ایجاد کرد، انشاءالله با پیغمبر محشور کند.
مجدّداً از همهی شما به خاطر اینکه اینجا تشریف آوردید، به خاطر اینکه این همایشها را تشکیل دادید، تشکّر میکنم؛ توفیقات شما را از خدا مسئلت میکنم، و سلام گرم و صمیمی خودم را به مردم سبزوار و نشابور به وسیلهی شما ابلاغ میکنم.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
منبع: مشرق
کلیدواژه: انتخابات ترکیه قیمت رهبر انقلاب عطار نیشابوری حمیدرضا الداغی دفاع مقدس شهید شوشتری نیشابور شهید برونسی حضرت آیت الله خامنه ای حمید سبزواری دفاع مقدس خودرو قیمت های روز در یک نگاه حوادث سلامت برای خودشان ان شاءالله دو شهر وصی ت نامه همان جهاد کار کردند یاد شهید نامه ها ی اینها یک جوان یک جور ه بشود نامه ی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۸۸۱۳۰۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تحریف تاریخ، تضعیف شیعه و باقی توطئهها
منش و رفتار دادگرانهاش به گونهای بود که به گفته دکتر باستانیپاریزی تا چند سده پس از او، بانوان آبادیهای منطقه الموت با درود فرستادن بر روان او، کارهایی مانند نخریسی را میآغازیدند. با دکتر مهدی علمیدانشور، استادیار دانشگاه ادیان و مذاهب که در ادیان و عرفان، گرایش ادیان ایران باستان و البته پژوهشگر تاریخ و کلام اسماعیلیه، آن رگ پنهانی را دردست گرفتیم که برآمدن حسن صباح وادامه جنبش او را برای مدتها بیمه کرد.در ادامه گفتههای این استاد ادیان و عرفان ایرانی را مرور میکنیم.تداوم تحریف با ابزار سینما
اسماعیلیه بیگمان یک انحراف در روند اسلام و تشیع است و نمیتوان به عنوان جریانی مثبت با پذیرش از آن سخن راند اما دستکم تا دورهای هماهنگ با نیازهای فرقه، منفعتطلبی و آز داعیان و خلفایشان در حاشیه شریعت پیش میرفته اما در دوران معاصر از منفعتطلبی خود خارج شده و فراتر رفته به گونهای که با منفعت دیگران همسو شده و حرکت میکند؛ یعنی دیگران از آنها استفاده ابزاری میکنند.بیاغراق ویرانی، جاگزینی و دگرگونیها در تمام بناها، یادگارهای تاریخی و تغییرات شکلی و مرمت یا بازسازی که در شهر مقدس مکه انجام گرفته و میگیرد، توسط مهندسان و معماران مجموعه آقاخان است! یعنی دستهای کننده و راهانداز طرحهای وهابیت و استعمارند. مثلا رمی جمرات و تغییرات اخیرش با دست همین مجموعه آقاخان انجام شده و تقریبا تمام سازهها، آثار و بناهای تاریخی اسلامی را در عربستان و بهویژه مکه از آن هویت و شناسنامه خارج کردهاند! که دیگر هیچ هویت اسلامی روشنی ندارد و همانند یک بنای معاصر یا روزآمد به نظر میآید.به عقیده شخصی من، اسماعیلیه امروز کاملا از شناسنامه و بافت دیروزی خود خارج است و بر اساس نظرات دیگران و بهویژه کشورهایی شکل عوض میکند که آنجاها مستقر شده و جریانش را ادامه میدهد. اسماعیلیه به عنوان یک فرقه که براساس عدالت خواهی و مبارزه با ظلم زمانی با دولتهای بزرگ دست به گریبان میشد، هرگز از آقاخان و مجموعهاش درباره فلسطین چیزی شنیده نشده یا درباره آدمکشیهای اسرائیل هرگز نقد و واکنشی نشنیده و نخواهید شنید. تحریف تاریخ توسط سینما ساده و موثر است در فضایی که دیگر کتابخوانی رونقی ندارد، سینما که فضای جادویی، سحرانگیز و جذاب میآفریند بهراحتی مخاطبان را جذب میکند و در خواب مسئولان و دستاندرکاران ما، تاریخ و شخصیتها را به یغما برده و مصادره میکنند و...؟ مثلا همین سریال حشاشین هنگام پخش شبانه در رمضان در یکی از شبکههای تلویزیونی در مصر، فقط با دوسه ساعت فاصله زیرنویسهایش به زبانهای مختلف از جمله فارسی منقح، رسا و پیراسته در دسترس بود!
ماجرای ۶ امامیها
اسماعیل، پسر ارشد امام صادق(ع) بنابر برخی روایات در جوانی علاقه خود را به اندیشههای غلات نشان داده و با یکی از غالیان به نام ابوالخطاب در ارتباط بود.بامرگ زودهنگام ابوالخطاب درسال۱۳۸هجری، اسماعیل ازسوی همان مریدان مجذوب! به جانشینی برگزیده شد. مرگ زودرس در۱۴۵هجری گریبانگیر اسماعیل گردید. این حلقه، آزها و آرزوهایی داشتند و گمان میبردند پس از فوت امام صادق و جانشینی اسماعیل میتوانند به اهدافشان برسند که البته چنین نشد. امام صادق با فراست، هوشمندی و آرامش خاصی، طرفداران اسماعیل و ابوالخطاب را بهویژه به مراسم دفن اسماعیل فرامیخوانند و بارها در مسیر تشییع، کفن را از چهره جنازه کنار میزنند و هیچ جای شکی در مرگ پسرش برای کسی باقی نمیگذارند. این موضوع در حدود یک سده در پیله بود و انگار پوستاندازی میکرد و خود اسماعیلیه به این دوره، نام «ستر» یا مخفی دادهاند.
پیچ انحرافی
در نیمه سده سوم، فردی به نام حمدان ابن اشعث، مشهور به قرمط در کوفه به تبلیغ قائمیت محمد ابن اسماعیل به عنوان امام غایب پرداخت و خودش را نایب محمد به عنوان مهدی موعود نامید! همین حمدان شخصی به نام عبیدا... مهدی را برای تبلیغ به سوریه راهی کرد. ولی عبیدا... به تبلیغ برای خودش با عنوان مهدی پرداخت. حمدان هم داعیانی را فرستاد که از کار او جلوگیری کنند و عبیدا... ناگزیر از فرار به شمال آفریقا شد.در ادامه عبیدا... در سال ۲۹۷ هجری رسما حکومت فاطمیان را در مغرب بنیان نهاد و تا ۳۳۲ به یورش به اطراف میپردازد. بعد از او پسرش القائم بأمرا... و سپس خلیفه چهارم المعزالدین ا... است که دوران او مصر فتح و قاهره ساخته و پایتخت میشود، مسجد الازهر بنا میشود و عیدغدیر و عاشورا تعطیل رسمی میشود.
بزنگاه تاریخ
در ادامه خلفای فاطمی میرسیم به هشتمین خلیفه یعنی مستنصر بالله (که داستان سریال حشاشین برساختهای از دوران اوست). این خلیفه دو پسر داشت. احمد و نزار که بارها نزار پسر بزرگتر جانشین اعلام شده بود اما بعد از مرگ خلیفه، بدرالجمالی وزیر به دلایلی با فوت خلیفه، احمد را جانشین اعلام میکند و نزار را به شکلی مشکوک به قتل میرساند.
صباح بینقاب
حسن صباح متولد قم است و در همان شهر با اسماعیلیان پیوند میخورد. زمان را به عقب برگردانیم؛ صباح چهرهای فوقالعاده کاریزماتیک دارد. او سراغ ردهبالاهای جامعه نمیرود، بلکه میان مردم و چوپانها و انسانهای بیپروا و جنگاور میرود و یارانش را از میان آنها برمیگزیند که از مرگ نمیترسند. به همین خاطر با وجود نیروی اندک هنگام رویارویی با لشکر صلیبیان با تاکتیکهای نظامی خود شکست سختی به صلیبیها وارد میسازد. صلیبیها که نمیتوانستند به شکست در برابر گروهی کمشمار اقرار کنند از حسن صباح یک چهره آنچنانی و فراواقعی و هراسآور و سپهشکن ترسیم میکنند که اغراقهای حشاشین، مینو، مواد مخدر و... زاییده تخیلات همینهاست که مارکو پولو ۱۴۰سال پس از حسن صباح از دیدههای خودش! از باغ بهشت و حشیش و حسن صباح و... گزارش میدهد. در حالی که اصلا وارد حوزه الموت هم نشده و دژ را ندیده اما در فصلهای ۴۱تا۴۳ به گونهای سخن میپردازد که انگار با حسن صباح در دژ الموت زندگیها کرده! (نمونه معاصر چنین رفتاری همین کتاب خداوند الموت، پل المیر است که اصلا چنین نویسندهای وجود ندارد و... برای فروش کتاب توسط پدیدهای به نام ذبیحا...منصوری با تکیه بر خارجیپسندی ایرانیان جعل شده! اباطیل سریال حشاشین نیز به همین سان، زاییده ذهن صلیبیون و مارکو پولو بوده).حسن صباح اهل مطالعه، تهجد، زهد و دیانت و اواخر گوشهنشین بوده و با مردمان دادگرانه رفتار میکرده تا جایی که چند سده پس از او همچنان که در آغاز اشاره شد در آبادیهای الموت به روانش درود میفرستادند. در سریال حشاشین با برزک نامی طرفیم که بسیار خونریز و قصیتر از صباح است در حالی که در تاریخ از او با نام کیابزرگ امید یادشده. من قصدم تطهیر کردن حسن صباح نیست اما تمام دوران زندگی او را که بررسی کردم حدود ۵۰ ترور با دستورش انجام شده. او با خلفای عباسی و امرای سلاجقه از آن رو اختلاف داشت که ایرانی نبودند. نخستین بار کتابهای دینی را با زبان فارسی نگاشت و بااین اصطلاح «محل به محل و امیر به امیر» به برانداختن سردمداران میپرداخت، زیرا نیروی نظامی پرشماری برای رویارویی مستقیم نداشت. هیچ کجای تاریخ از او دستوری برای قتل مردم (مثلا مردم اصفهان در حشاشین) داده نشده. هرچند کیابزرگ امید با بیپروایی به قتلهایی دست زد.
خدمت اسماعیلیه و خیانت آقاخانها
هوشمندی خواجه نصیر سرانجام به بستن پیمانی میان هولاکوخان و اسماعیلیه انجامید منتها هولاکو پیمانشکنی کرده با قتل عام اسماعیلیه حتی دژ را نیز با خاک یکسان میکند و آن همه کتابها و... برخلاف عهدنامه نابود میشود.دیگر صدای نزاریان خاموش میشود تا ۱۰۹۰هجری سپس دوران کریمخان زند که ابوالحسن علی امام چهل و چهارم نزاری از سوی او حاکم کرمان میشود و نزاریان کمکم قدرتی دست و پا میکنند. فتحعلیشاه قاجار نیز با حسن علیشام امام چهل و ششم نزاریان وصلت میکند و به او لقب «آقاخان» را میدهد و او را به حکومت کرمان میگذارد.اما این وصلت دوامی ندارد و بعد از مدتی با جنگ با هم میپردازند. در این جنگ آقاخانها شکست میخوردند و ناچار همین آقاخانیهای شکستخورده به خراسان بزرگ (افغانستان بعدها که از سوی استعمار انگلیس چنین نامی بر آن سامان دیکته شد) پناه میبرند. آنجاست که با انگلستانیهای دشمن ایران و حکومت مرکزی خراسان متحد شده با خوشخدمتیهاشان از سوی انگلیس به رهبرشان لقب «سِر» داده میشود. جالب است با شکست انگلیس از حکومت افغان، آقاخان به هند زیر چتر انگلیس میرود. سرانجام آقاخان سوم که متولد انگلیس و پرورده فرهنگ غرب است، به تخت مینشیند و مقر رهبری را از هند به انگلیس میآورد. اینها با ثروت هنگفتی که دست و پا کرده بودند به ملکه و انگلیس کمکها میکنند و لقبها و امتیازهایی میگیرند. تا در سال ۱۳۷۶ هجری با درگذشت آقاخان سوم، کریم آقاخان در ۱۹سالگی به امامت چهل و نهم نزاریان در لندن به تخت میرسد.
سفیدپوش دیروز، سیاهروی امروز
نکته مهم این است که در شریعت نزاری وقتی به آقاخانها میرسیم دیگر شریعتی وجود ندارد حتی آن قشر ظاهری هم دیده نمیشود و برای رفتارهای خلاف رفتار عرفی و شریعت چه توجیهها میکنند.سریال حشاشین به لحاظ تاریخی هم برای ما ایرانیها سندیت ندارد و شخصیتهای مهمی مانند خیام، غزالی و… آنقدر در آن منفعل و بیخاصیت به تصویر درآمدند که با آنچه در ذهن و تصور ماست، فرسنگها فاصله دارند. در واقع این مجموعه با وجود اینکه سریالی استاندارد و با کیفیت قابل قبول است، چیزی فراتر از یک مجموعه رمضانی و مناسبتی نیست. چرا که تاریخ مصرفدار و برای استفاده راهبردی در مقطع زمانی ساخته شده و بنا به ادعای سازندگانش تبدیل به سریالی تاریخی مستند و قابل ارجاعی نشده است.حشاشین متاسفانه سریالی تماما تحریف تاریخ اما جذاب! است که در مصر ورشکسته با بودجه چندمیلیوندلاری با مسخ و تحریف چهار شخصیت ایرانی بر ضد ایران و ایرانی ساخته شده که هیچکدام هیچ ربطی به مصر نداشتند! این که چرا حسن صباح در این بازه زمانی به تصویر کشیده شده، دارای ابعاد و اهداف پنهان و مزورانه است.
تصویرسازی غلط به نفع جریان خاص
سریال حشاشین در ظاهر داستانی درباره خلافت عربها در سرزمینهای اسلامی است، اما بیشتر داستان آن در ایران در شهرهای بزرگ آن رخ میدهد. حتی شخصیتهای اصلیاش هم با اینکه در ظاهر عرب هستند و طبیعتا در یک سریال مصری به زبان عربی صحبت میکنند اما زاده داخل مرزهای ایران هستند و یکی از آنها تبدیل به رهبر یکی از گروههای مخالف با خلیفههای عرب میشود. رخدادهای این سریال در یک بستر تاریخی در سده یازدهم اتفاق میافتد. حسن صباح در مخالفت با عباسیان که شعار و پوشش و پرچمشان سیاه است، رنگ سفید را برای پوشش و پرچمش برمیگزیند اما در حشاشین سیاهپوش است بر پرچم سیاه هوادارانش شعار لا ا... الا ا... نقش بسته تا برای مخاطبان امروزی همه چیز یادآور و نشانه داعش و داعشیگری باشد.
سرمایهگذاری عجیب مصر در صنعت سرگرمی
مصر که درخرج یومیهاش مانده و دستش واقعا خالی است درچنین مقطعی با صرف بودجهای هنگفت حشاشین را برساخته زیرا در پی آسیبزدن و کژنمایی اسلام سنتی و اسلام سیاسی و اخوانالمسلمین بوده[که حماس از این نحله است] تا در ماه رمضان و رونق تماشای سریالهای آیینی به مردم بقبولاند که حسن صباح، پدر داعش است! هرچند از مصر نمیتوان انتظار داشت شخصیتهای ما را درست و راست و بدون معناهای ضمنی ضد ایرانی نشان دهد.شما«وعده صادق» و پیامدهایش را بسنجید! اسرائیل دقیقا از همین میترسد از اسلام سیاسی! که جرأت میکند یک قدرت را که به تعریف خودشان بزرگ است، پوشالی بشمارد. در حالی که کشورهای عربی ذلیلانه با اسرائیل همپیمان میشوند و عربستان مخفیانه به راه سازشکاری میتازد!نکته آزارنده تحقیر بزرگان ما از سوی مصر سرسپرده است. سریال حشاشین تحقیر فرهنگ بزرگ و تمدن سترگ ماست. در این بازه مهم تاریخی چرا هوشیاری به خرج نمیدهیم؟ خواجه نصیرالدین طوسی که کشوری را نجات داد را در این سریال ببینید چگونه تصویر شده؟ چرا خود ما از این همه شخصیتهای بزرگ فیلم فاخر نمیسازیم و اجازه میدهیم دشمنان ما این چنین تاریخ و فرهنگ و تمدن و چهرههایمان را با بیپروایی و دروغزنیهایشان تاراج کنند؟